استفاده از محتویات این وبگاه با ذکر منبع مجاز است

۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

هنر بي كرانه ي دریا

بکتاش سیاووش
فرهاد دریا خواننده و آهنگ ساز شهیر افغانستان، در ۲۲ سپتامبر ۱۹۶۲ (۱ مهر ۱٣۴۱) در گذرگاه کابل زاده شد. آواز خوانی را از دهه هشتاد (شصت خورشیدی) آغاز کرد. سه تا چهار سال پس از آن، با جمعی از هنرمندان افغانی گروهی زیر نام "باران" تشکیل داد. باران به عنوان یک حرکت پویا مسیر زندگی هنری دریا را متحول کرد، و جایگاه وی در موسیقی افغانستان را برجسته ساخت.او هدف از ایجاد این گروه را که جمعی از خوانندگان افغان در آن جمع شدند، چنین بیان می کند: "زمانی که باران را ساختم، سه چهار سالی از فعالیت خودم می گذشت. ابتدا کلاسیک، و بعدش سرودهای محلی می خواندم. سپس خودم شیوه محلی ایجاد را شروع کردم."وی در ادامه می افزاید: "من از باران منظور داشتم. آن هنگام سال های تعرض بیگانگان در افغانستان بود، و فرهنگ می توانست بخش بسیار بزرگ مقاومت در برابر حمله بیگانه باشد. بنابراین نخستین هدف این بود که فکر کردم ما همراه با چند جوان دیگر یکجا هم نفس شویم، و سراغ دروازه های تمام هموطنان در تمام گوشه های افغانستان برویم. زیرا آدم می تواند به هر وسیله و محبتی که ممکن است، صدای خود مردم، خواست خود مردم، و آرزومندی خود مردم را بیشتر و خوبتر آئینه داری کند. در ضمن این را هم به گوش خود مردم، و هم به گوش جهان برساند."
او در مورد هدف بعدی خود می گوید: "دوم اینکه با ایجاد گروه باران همراه با دیگر همکارانم، به این فکر شدم که ما می توانیم به شیوه و یا به کمک شیوه فولک پاپ که من تازه آن را با باران ایجاد کرده بودم، مردم را به طرف باوری که خودشان دارند، حرکت بدهیم. همچنین آنها را منسجم بسازیم. در عین حال حس توقع و احساسی را که در برابر قضایای همان زمان در افغانستان داشتند، بیشتر توسط موسیقی فولک پاپ پرورش دهیم. چراکه موسیقی ای که ریشه در خود فرهنگ عام داشته باشد، زودتر درک می شود، زود تر حس می شود، و زود تر فراگیر می شود. بنابراین انسان می تواند پیام خود را هر قدر بیشتر و دورتر که بخواهد، برساند."

دریا در کنار اینکه خود را از نسل مقاومت افغانستان می خواند، خاطراتی از مهاجرت و در به دری را نیز به یاد دارد. چراکه سال های مبارزه و نبرد در برابر اشغال قشون سرخ، سیلی از افغان ها را به مهاجرت سوق داد. در این میان فرهاد دریا هم مانند میلیون ها افغان دیگر، مجبور به ترک وطن گردید.خودش در این باره می گوید: "سفر من در سال ۱٣۶۹ (۱۹۹٠) اتفاق افتاد. اول به چکسلواکی رفتم، و مدت بسیار کوتاهی در آنجا بودم. سپس به آلمان عزیمت کردم، و فکر می کنم پنج سال در آن کشور ماندم. البته در خلال این مدت، یک سال هم فرانسه بودم. سرانجام از سال ۱٣۷۴ (۱۹۹۵) به آمریکا کوچ کردم."

اما با رفتن دریا از افغانستان، نام او به زودی از روی زبان ها برداشته نشد زیرا در جریان فعالیت های هنری اش، برخی کارهای ماندگار کرده بود. به همین سبب در مدت زمانی که سرگردان هی از این سر به آن سر می رفت، نام او را زنده نگاه کرد. تا اینکه اولین آلبم (آلبوم) تصویری در دیار غربت خود زا، زیر نام "آتش پرچه" به بازار عرضه کرد. علاقه مندانش این آلبم را، تولد دوباره وی در دنیای هنر می خوانند.دریا خاطرنشان می کند: "اولین آلبم تصویری بیرون از افغانستان من، آتش پرچه نام داشت. این آلبم مجموعه ای از غزل ها و اجرای زنده موسیقی روی ستیژ (سن/صحنه) بود. همچنین چهار یا پنج آهنگی دیگری که در آلبم بیگم جان خوانده بودم، از آن گرفتم و در ستدیو (استودیو) اجرا کردم."

او با زیستن در کشورهای آمریکایی و اروپایی حس کرد که افغانستان درین کشورها یک تصویر دارد، و آن دود و باروت می باشد. این حس وی را واداشت تا به ترمیم این چهره زشت بپردازد که به عنوان روکش، همه زیبایی ها و هست و بود کشورش را به فنا برده است.خودش در این باره می گوید: "آن طرف آب های شور اگر اروپا بگویم یا آمریکا بگویم، وقتی آنها اولین بار با این آئینه داری از زندگی افغانستان مواجه می شدند، سخت تعجب می کردند که این افغانستانی نیست که ما شناختیم. این برایشان خیلی جالب بود. اکثرآ در برنامه ها می آمدند، و از نزدیک از من تشکری می کردند. حتی اکثرشان مرا در آغوش می گرفتند، و مانند یک افغان از من تشکر می کردند. آنها می گفتند که خانه آباد یکی از شایسته ترین مردم جهان را برای امان معرفی می کنی. این برایم واقعآ قابل افتخار بود که می توانستم و موفق می شدم که آن چهره و آنچه ملت ام شایسته اش است را، به دنیا نشان بدهم."وی در ادامه می افزاید: "حتی جالب این بود که روی ستیژ و در جریان کنسرت ها من همراه با لنگی، پای برهنه، پتلون جینز، دریشی، و کرتی جالبی می برآمدم، که خیلی به دنبالش گشته بودم. به اصطلاح خودشان فشن (مد) راهمراه با سنت های افغانی می آمیختم، که برای آنها خیلی جالب بود. چون وقتی در غرب به لنگی فکر می کنند، به پیراهن و تنبان فکر می کنند، فکر می کنند که این باید یک قاتل باشد، یک جنگجو باشد. یا حداقل به نحوی از انحاء، باید یک نوعی از خشونت در آن باشد. بنابراین برای اولین بار با این صورت این گوشه از اخلاق و فرهنگ ما آشنا می شدند، که خیلی برایشان جالب بود."

از راگ به راکهمزمان با تعویض صحفه ی سیاسی افغانستان و ایجاد نظام نوین، دریا نیز از راگ موسیقی کلاسیک هندی به راک موسیقی غربی سفر کرد. او هدف ازین سفر را تحویل درونی خود و شوق ایجاد تکان در بدنه زندگی می خواند، و می گوید: "کار در فضای عاشقانه ها هوایی دیگر کار دارد، آسمان دیگر کار و رنگی دیگر دارد. در آن جو وقتی هم که آدم در فضای آلبم کار می کند، خون اش دیگر گردش دارد، آسمان دیگر رنگ دارد، زندگی دیگر اندازه دارد. زیرا در عاشقانه هایی مثل ’آخر به پای تو دل پیر می شود‘ و یا ’گردش چشم سیاه تو خوشم می آید‘،هر دو فرق می کنند. چون هر دو یک هوا و انداز، و یک شگرد نیستند."او در ادامه می افزاید: "من بیشتر یک انسان عاطفی هستم، با عاطفه خیلی سیال و با عشق که خمیری زندگی من است، و در آهنگ های که باز صبغه اجتماعی دارند. من باز یک آدم نمی گویم جنگی، ولی یک آدم پر از تحرکی می شوم که می خواهم در بدنه زندگی یک تکان بیارم. حال هر قدر کوچک هم باشد، ولی به اندازه خود می خواهم یک تکان باشم که زندگی را به طرف فردای بهتر شدن، و فردای خوبتر حرکت دهم."

دریا در نقش جدید دیگر انسانی نیست که تنها با آلات موسیقی سر و کار داشته باشد، و بخواهد زند گی کند. او می خواهد در سفر نوینش برای دیگران زندگی دهد. کمااینکه دیگرنام اش تنها با موسیقی و هنر پیوند ندارد. بلکه دریایی مدافع حقوق بشر و دریایی حامی زنان و کودکان نیز، به آن افزوده شده است.خودش در این باره می گوید: "ما یک موسسه غیر انتفاعی بنام کوچه افتتاح کردیم، که برنامه های مختلف دارد. از جمله آخرین برنامه یا آخرین پروژه هایش، افتتاح دوهزار حساب بانکی برای دوهزار خانواده محتاجست که پدر ندارند و رییس خانواده یا خود کودکان هفت، هشت، نه ساله، و یا هم مادران اشان هستند. این حساب ها به نام مادران خانواده است. از این دو هزار خانواده تعهد گرفتیم، که بعد ازین کمک یک کودک را به مکتب روان کنند. یعنی درین پروژه تنها آب و نان دادن مطرح نیست. بلکه فردای کودکان باید تأمین شود، که آن درس تعلیم و مکتب است." او در ادامه می افزاید: "حالا ما برای حساب های بانکی از داخل و بیرون از افغانستان سپانسر (حامی مالی) پیدا می کنیم. زیرا نه تنها افغان ها، که از غیرافغان ها هم خیلی علاقه مند کار برای کودکان جهان هستند. کمااینکه کسانی را داریم که می خواهند سپانسر این کودکان شوند، و هر ماه معادل پنجاه دلار آمریکایی را به این حساب ها می فرستند. مادر ها هر ماه پنجاه دلار ازین حساب بر می دارند، و تعهد می سپارند که یک کودک را به مکتب بفرستند."دریا خاطرنشان می کند: "گوشه دوم کار من با اقشار آسیب پذیر، کار با زنها است. درین اواخر کار در قسمت محو خشونت علیه زنان را شروع کردم. در افغانستان پروژه هایی دارم، برنامه هایی دارم، با وزارت محترم امور زنان و پروژه های انکشافی سازمان ملل (یو ان دی پی ) پروژه های دارم."

فعالیت های دریا در زمینه حمایت از کودکان و حقوق بشر باعث آن شد که در جمع سیزده آواز خوان دیگر از سراسر جهان، طرح پروژه ای موسوم به "دیدارها" را ارائه کند. هدف از ایجاد این پروژه سفر با موسیقی به نقاطی از دنیا است، که با چالش های بشر دوستانه اجتماعی و محیط زیستی روبرو هستند. او در مورد دیدار ها می گوید: "اصلآ یک پروژه خیلی بزرگ می باشد، که دلیل عمده اش کار برای آینده کودکان محتاج جهان است. یعنی تامین آینده بهتر برای کودکان محتاج در دنیا به شمول افغانستان! درین جمع سیزده نفری از سیزده کشور جهان، هنرمندی هم حضور دارد که دوست نزدیک من می باشد. او اهل آلمان است، و امروز نه تنها از برجسته ترین چهره های این کشور می باشد، که در اروپا نیز بخاطر کارهای هنری و بشر دوستانه اش با هم کار می کردیم."دریا در ادامه می افزاید: "آلبم صوتی ما هم به نام دیدارها از طرف (سونی بی ام جی) به بازار برآمد، که یکی از بزرگترین شرکت های نشر موسیقی در جهان است. بعد از موفقیت هایی که آلبم در دنیا به دست آورد، برای فروش و علاقه مندی شنونده های مختلف از جهان، جایزه طلا گرفت. این جایزه برای همه کسانی که در کل کار اشتراک داشتند، اهدا شد."
فعالیت های حقوق بشری و خیر اندیشانه دریا باعث شد که سازمان ملل متحد برای نخستین بار هنرمندی را از افغانستان و برای افغانستان انتخاب، و به عنوان یکی از سفرای حسن نیت خود تعیین کند. این اقدام دریا را بیشتر چهره ای معرفی کرد، که خواستار تکان در بدنه اجتماعی جامعه است. خودش در این باره می گوید: "من منحیث سفیر حسن نیت سازمان ملل متحد، در قسمت توسعه با ایشان همکار هستم. ما در چندین زمینه روی پروژه های خیلی وسیع کار می کنیم. محو خشنونت علیه زنان، صلح، کار با جوانان، و حتی مبارزه علیه مواد مخدر، برخی از این زمینه ها هستند."

فرهاد دریا که عمری با موسیقی افغانستان زندگی کرده و آن را با رگ و پوست خود حس می کند، اعتقاد دارد که موسیقی اصیل این کشور دچار ناملایمات روزگار شده است. به گونه ای که آرام آرام دیگر چیزی به نام موسیقی اصیل افغانی برایمان نمانده است. کمااینکه می گوید: "آنچه را که امروز زیاد به نام موسیقی افغانی می بینید، موسیقی مدرن و جوان افغانی، و نه موسیقی اصیل این کشور، است. البته جوان ها نیز به موسیقی ضرورت دارند، و نیازمندی آنها است. درین هم شکی وجود ندارد، که این نیازمندی به نحوی پوره شود." اما در ادامه خاطرنشان می کند: "ولی در پهلوی اش، موسیقی اصیل افغانی هم باید حفظ گردد. این غنا باید رشد کند. اما با تاسف این دیده نمی شود. زیرا آنچه را که ما در داخل افغانستان و یا خارج از کشور می بینیم، فقط موسیقی جوان، موسیقی روز، و موسیقی پاپ است. ولی با تاسف موسیقی اصیل افغانستان، قرار قرار و آهسته آهسته به فراموشی سپرده می شود. این را یک شخص یا دو تن نمی تواند سمت دهد. خاص در کشوری مثل افغانستان برای سمت دادن یک حرکت، مرکز کار است. اما مرکز خاموش می باشد. یعنی مقامات مسوول که برنامه دهنده برای کار و برای سمت دادن موسیقی و هنر هستند، در مجموع خاموش می باشند.

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

نوید فروغ ستاره افغان شد!

نویدفروغ ستاره افغان
مهران گلزار مقام دوم را به دست آوردنوید صابرپور مقام سوم را به دست آوردالهه سرور لقب بهترین بانوی این برنامه را به خود اختصاص داد ستاره افغان یک رقابت تلویزیونی است كه هر سال از طرف تلویزیون طلوع برای انتخاب ستاره هنر موسیقی برگزار می گردد ستاره افغان از تمام ولایات افغانستان اشتراک کننده گانی می داشته باشد. در ستاره افغان از تمام ولایات افغانستان تقریباٌ (2000) یا بیشتر از آن اشتراک می کنند . که ازبین (2000) نفر (12) بهترین آن توسط داوران این پروسه انتخاب می گردد . بعد دوره (12) بهترین آن به مردم گذاشته میشود و به رای مردم (از طریق ارسال پیام کوتاه تلفن همراه یا اس ام اس) اين (12) بهترين انتخاب مي شوند. تا حال این برنامه با عمر چهار ساله خود(24) هنرمند را به جامعه افغانستان تقدیم کرده است. دوره چهارم ستاره افغان در آخرین شب سال 1387 و شروع سال 1388 این برنامه متفاوت تراز سال های گذشته برگزار گردید در این برنامه ستاره های سال گذشته نیز اشتراک داشتند . دراین دوره از میان (2000) اشتراک کننده نوید فروغ به عنوان ستاره افغان برگزیده شده ومهران گلزار رقابت کنند دیگر این پروسه مقام دوم را به دست آورد . نوید صابر پور مقام سوم را به دست آورد لقب بهترین بانوی ستاره افغان ازطرف شکریه بارکزی به الهه سرور عطا شد. دراین دوره ستاره افغان فرهاد دریا سفیر حسن نیت سازمان ملل لقب ستاره طلایی این جشن واره را اعلام کرد. جالب ترین موضوع که دربرنامه ستاره افغان چشم می خورد اشتراک دختران در این پروسه است . در یک جامعه ی سنتی چون افغانستان آوازخوانی یک دختر جوان کار بسیار دشواری است . قابل ياد آوری است تلویزیون طلوع، برای نخستین بار، در سال 1384 شمسی، مسابقه آوازخوانی ستاره افغان را به تقلید از برنامه های مشابه تلویزیون های غربی، از جمله اکس فکتور انگلستان و امریکن آیدل در آمریکا، آغاز کرد و ستاره افغان، اکنون به یکی از محبوب ‌ترین برنامه‌های تلویزیونی در افغانستان تبدیل شده است. ویک خدمت بزرگ برای شگوفایی استعداد های نهان می باشد

۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

به پیشواز از نوروز

عمو نوروز
از ابوالقاسم حالت
رفقا خاطر خود شاد بدارید وره غم مسپارید وگل لاله بیارید و به هرسو بگذارید که یک بار دگر فصل بهار آمد ونوروز در آمد ز درو کرد طبیعت هنرو ابربرآورد سروریخت زباران گهروسبز شد ازنو شجروداد نوید ثمر وگشت چنان جلوه گرویافت جهان زیب وفرو لطف وصفایی دگرو کرد غم ازدل به درو می دهدت باد بهاری خبر ازطی شدن فصل زمستان، که کنی ترک شبستان وتوهم چون گل خندان ،بزنی خیمه به بستان وببینی که گلستان ،زگل ولاله وریحان وزباریدن باران شده چون روضه ی رضوان همه پرلاله نعمان ، همه پرنرگس فتان ،همه پرگوهر ومرجان ، غرض ای نور دل و جان، منشین زار و پریشان، که شوی سخت پشیمان چو دهی فرصت عیش و طرب از دست درین فصل دل انگیز و فرح زا که صفا داده به هر باغ و به هر راغ و چنان ساخته فردوس برین کرده جهان را.
همه جا زمزمه ی سال جدید وهمه راشوق شدید وسخن از گردش عید است ، گل سرخ وسپید است که برخاک پدید است ، درین عید سعید است که بس روح امیداست که در جسم دمیده است ، زهر سوی نویداست که برخلق رسیده است ، ولی من زرخم رنگ پریده است ، که هنگام خرید است واز این فقر شدید است که قلبم ترکیده است ودلم سخت تپیده است ، به یک سوی مجید است که خونم بمکیده است ، به یک سوی فریده است، همین خرندیده است که پیوسته پریده است به جان من مسکین که برایش بخرم کفش وکلاه وکت وجوراب بدان سان که ز هر باب ، فتد دل به تب وتاب ،شب ازچشم پرد خواب ، ولی سال نوین با همه ی خرج تراشی که کند ،مایه شادی است ، سرآغاز بهار است وزمانی خوش وخرم که به سوی وبه هرکوی، کنی روی وکشی بوی وببینی رخ دلجوی وسرو صورت نیکوی وکنی جامه ی نودربر واز صبح الی شام ،به صد شوق نهی گام ، در خانه ی اقوام ،پی دیدن وبوئیدن وبوسیدن و لیسیدن دست وسر وروی پدرو مادر وهمشیره وداداش وعموجان وفلان دائی وهرعمه وهرخاله وهرحاجی وهر باجی ولب باز کنی درپی وراجی وبس نغز بگوئی وبسی کام بجوئی وبخندی چوببینی همه را خرم آزاد ، چنان شاخه ی شمشاد ، همومند بسی شاد وندارند ز غم داد ونیارند زغم یاد ونباشد به فریاد . اگرچه وگر تازه جوانند ، پی عیش روانند ، وگر پیر زنانند ، چوگل خننده زنانند وچنینند وچنانند. هرحال ،بود عید نشاط آور نوروز بدان سان فر ح اندوز وطرب ساز وتعب سوز که روشن کند از پرتو امید دل ها هموطنان را.
هفت سین چیده شود باز به هرجاو زنو سبزه در آید به برسرکه و سیر و سَمَک و سیب و سماق و سمنو، دور و برش از طرفی سبزه ی سبز و طرفی سیم سپید و طرفی سنبل آبی، طرفی ماهی سرخ است که در آن خورد تاب و زند غوطه و برگرد چنین منظره ی نغز و فریبنده و زیبنده و پر لطف و صفا، شربت و شیرینی و نقل و شوکولات است، بسی آب نبات است که چون آب حیات است و برای تو برات است، غذاهای گواراست، که چون شهد مهناست، به شیرینی حلواست، چو بادام منقاست، و یا چون گز اعلاست، غرض، جان تو فرداست که روز خوشی ماست، هر آن کس که در اینجا و در آنجاست، چه پیر است و چه برناست، چه نادار و چه داراست، کند سور چرانی ز چپ و راست. دگر باره برای به کف آوردن عیدی، قمر و شمسی و هوشنگ و حسین و حسن و اکبر و مسعود بر آرند سحر زود سر از خواب و پی نیل به مقصود، به هر کس که غنی بود، بپیچند چنان دود، بسی اسکن موجود که از جیب تو مفقود شود در پی پرداختن عیدی و، این مسئله در عید چنان رو نقش افزود، که بگشود در کیسه ی خود، مشد آقا محمود، که از بس که کنس بود، نمی دید کسی زو کرم و جود و برای دوسه تومان عصبی میشد و می بست به دشنام زمین را و زمان را.
عده ای نیز، از آن پیش که تحویل شود سال نو افتند در اندیشه سیر و سفر و گردش و خیزند و گریزند ز شهر خود و رو جانب شهر گرد آرند و شتابند به قزوین به گیلان و به نو شهر و به گرگان و به تبریز و به زنجان و به قوچان و فریمان و به سمنان و به یزد و قم و کاشان و به کرمان و صفاهان و خراسان و بر و جرد و لرستان و به تبریز و به نیریز و به ترشیز و به هر شهر و به هر قریه که یک هفته در آن جای بمانند و بسی کام برانند و برآنند که هم خوش گذرانند و هم آخر برهانند گریبان خود از خرج پذیرائی نوروز وگرفتاری سال نو وبردوش نگیرند چنین بار گران را.
طی سال نو وهرسال که آن راست به دنبال ،الهی که به تایید خداوند مبین،خوش گذرد برهمه از کارگر و رنج بروپیشه واهل ادرات ،چه اعلی وچه دانی ،چه رئیس وچه مدیر وچه مشار وچه سفیر وچه وکیل و وچه وزیرو چه نعیم وچه فقیرو وچه نمد مال وچه دلال وچه حمال وچه رمال وچه باحال وچه بیحال وچه بقال و چه عطار و سمسارو چه بوجار وچه نجارو چه تجارو چه بزاز و چه خبازو وچه رزاز وچه لباف وچه طواف، غرض جمله ی اصناف ، که دورند زانصاف وقریبند به اجحاف ،الهی که به زربافی زرباف وعلافی علاف خداوند در این جامعه جورهمه را جور کند، غصه زما دور کند ، چاره ی رنجور کند ، خرم ومسرور کند خاطر هرپیر وجوان را.

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

به پیشواز از نوروز

آهنگ اگر بهار بیاید از هنرمند ماندگار احمدظاهر



babak siawash